تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1396برچسب:, | 16:37 | نویسنده : Reza

گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدایی

می نالد از غم این دل دمادم فردا کجایی

سفر بخیر سفر بخیر مسافر من

گریه نکن گریه نکن به خاطر من

باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب

آرام جان خسته ره می سپارد امشب

در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب

از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب

قطره قطره اشک چشمم میچکد با نم نم باران به دامن

بسته ای بار سفر را با تو ای عاشقترین بد کرده ام من

رنگ چشمت رنگ دریا سینه من دشت غم ها

یادم آید زیر باران با تو بودم با تو تنها

زیر باران با تو بودم با تو تنها

باران می بارد امشب تو را کم دارم امشب

آرام جان خسته ره می سپارد امشب

این کلام آخرینم برده میل زندگی را از سر من

گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من

رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم

زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم



تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1396برچسب:, | 16:7 | نویسنده : Reza

 

 مترسک ناز می کند
 کلاغ ها فریاد می زنند
 و من سکوت می کنم....
 این مزرعه ی زندگی من است
 خشک و بی نشان

 

 



تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1396برچسب:, | 16:6 | نویسنده : Reza

 نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
 مثل آسمانی که امشب می بارد....
 و اینک باران
 بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
 و چشمانم را نوازش می دهد
 تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم



تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1396برچسب:, | 16:6 | نویسنده : Reza

 صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
 سکوت را نوازش می دهند
 و جای خالی آدم های شب نشین را
 با نگاهی معصومانه پر می کنند



صفحه قبل 1 صفحه بعد